نگاهی به یادداشت چارلی وارزل در آتلانتیک
چارلی وارزل، نویسنده و تحلیلگر شناختهشده رسانه و فناوری، در یادداشتی برای وبسایت The Atlantic سراغ موضوعی رفته که معمولاً از دید رسانهها پنهان مانده است: زمانِ زیادِ صفحهنمایش، نه برای کودکان، بلکه برای بزرگسالان.
آتلانتیک که همواره به تحلیلهای عمیق اجتماعی و فرهنگی مشهور است، در این متن تلاش میکند کلیشهی رایج «بچهها و موبایل» را کنار بزند و پرسشی ناراحتکننده اما ضروری مطرح کند: اگر قرار است نگران اعتیاد دیجیتال باشیم، چرا فقط به نسلهای جوان نگاه میکنیم؟
وارزل از دل تجربههای شخصی، روایتهای خانوادگی و گفتوگو با متخصصان سلامت روان سالمندان، به سراغ تغییری میرود که آرام، بیسروصدا و بدون جنجال رسانهای رخ داده: بزرگسالان و سالمندان هم وارد چرخهی اسکرول بیپایان شدهاند.
مسئلهای که عادت داشتیم فقط دربارهی بچهها ببینیم
در سالهای اخیر، «screen time» تبدیل به یکی از پرکاربردترین اصطلاحات تربیتی شده است. والدین نگرانند، مدارس هشدار میدهند و روانشناسان دربارهی اثرات گوشی بر تمرکز و رشد کودکان مقاله مینویسند.
اما وارزل یادآوری میکند که این روایت یکسویه است. در بسیاری از جمعهای خانوادگی، حالا این نه بچهها، بلکه پدرها و مادرها و پدربزرگها و مادربزرگها هستند که هنگام گفتوگو، نگاهشان به صفحهی گوشی دوخته شده است.
نویسنده با لحنی نه سرزنشگر بلکه مشاهدهگر، از صحنههایی مینویسد که برای بسیاری آشناست: نشستن دور میز، مکالمهای نیمهجان، و بزرگتری که مدام بین اینستاگرام، ویدیوهای کوتاه یا پیامها جابهجا میشود. نه از سر بیاحترامی، بلکه انگار بهسادگی در جای دیگری حضور دارد.
بازنشستگی در عصر الگوریتمها
یکی از نکات کلیدی متن آتلانتیک، پیوند خوردن بازنشستگی با اقتصاد توجه است.
نسلهایی که سالها با نظم کاری، ساعت اداری و مسئولیتهای خانوادگی زندگی کردهاند، ناگهان با زمان آزاد زیادی روبهرو میشوند. در گذشته این زمان با معاشرت، مطالعه، پیادهروی یا فعالیتهای جمعی پر میشد. امروز اما الگوریتمها آمادهاند تا این خلأ را پر کنند.
وارزل بهدرستی نشان میدهد که گوشی هوشمند فقط یک ابزار سرگرمی نیست؛ بلکه همدم همیشگی تنهایی مدرن است.
برای بسیاری از سالمندان، صفحهنمایش راه ارتباط با فرزندان دور از خانه، پنجرهای به جهان اخبار و وقایع روز و گاهی تنها منبع احساس «در جریان بودن» است.
مسئله دقیقاً از همینجا پیچیده میشود: آیا باید این حضور دیجیتال را تهدید بدانیم یا پاسخ طبیعی به تغییر سبک زندگی؟
همهی اسکرولها یکسان نیستند
متن آتلانتیک از سادهسازی پرهیز میکند. نویسنده تأکید دارد که استفادهی زیاد از گوشی لزوماً بهمعنای اعتیاد یا اختلال روانی نیست.
او با ارجاع به نظر ایپسیت واهیا، روانپزشک سالمندان، توضیح میدهد که بزرگسالان یک گروه همگن نیستند؛ تجربه، سواد رسانهای و هدف آنها از حضور در فضای دیجیتال تفاوتهای جدی دارد.
برای برخی، شبکههای اجتماعی ابزار حفظ ارتباطاند.
برای برخی دیگر، منبع اضطراب، اطلاعات نادرست یا حتی گرفتار شدن در دام کلاهبرداریهای آنلاین.
مسئله اصلی نه «چقدر» بلکه «چه چیزی» و «چگونه» است: چه محتوایی مصرف میشود؟ آیا این محتوا آگاهی میافزاید یا فقط زمان را میبلعد؟
شکاف رسانهای میان نسلها
یکی از ظریفترین لایههای این نوشته، اشاره به شکاف در سواد رسانهای است.
نسلهای جوانتر، هرچند خود درگیر صفحهنمایشاند، معمولاً شناخت بهتری از سازوکار الگوریتمها دارند. آنها میدانند چرا یک ویدیو پشت ویدیو میآید، چرا خشم و هیجان بیشتر دیده میشود و چرا محتوای افراطی سریعتر پخش میشود.
در مقابل، بسیاری از بزرگسالان و سالمندان با همین ابزارها وارد جهانی میشوند که منطقش را نمیشناسند.
برای آنها، هر ویدیوی وایرال میتواند «حقیقت»، هر پیام هشدارآمیز «خبر فوری» و هر لینک ناشناس «فرصت» به نظر برسد.
وارزل هشدار مستقیم نمیدهد، اما تلویحاً میگوید: بیدفاعترین کاربران اینترنت الزاماً جوانترینها نیستند.
از سرزنش تا گفتوگو
شاید مهمترین پیشنهاد متن آتلانتیک، تغییر زاویهی نگاه خانوادههاست.
نویسنده و متخصصان نقلشده در متن تأکید میکنند که برخورد قضاوتگرانه — «باز هم گوشی دستته؟» — نهتنها کمکی نمیکند، بلکه فاصله را بیشتر میکند.
در عوض، پرسشگری همدلانه پیشنهاد میشود:
چی میبینی؟
چی تو این محتوا جذابه؟
گوشی چه چیزی به زندگیت اضافه کرده؟
این پرسشها نه برای کنترل، بلکه برای بازسازی رابطه مطرح میشوند. شاید همان صفحهنمایشی که نسلها را از هم دور کرده، بتواند بهانهای برای فهم متقابل هم باشد.
چند خط برای نسل ریشه
متن چارلی وارزل در آتلانتیک، بیش از آنکه دربارهی گوشی باشد، دربارهی دیدهشدن است.
دربارهی نسلی که ریشههای جامعهاند، اما در دنیای دیجیتال اغلب یا نادیده گرفته میشوند یا فقط بهعنوان «کاربر ناآگاه» دیده میشوند.
این یادداشت یادآوری میکند که سالمندان امروز، تماشاگران منفعل تکنولوژی نیستند؛ آنها بخشی از این زیستجهاناند، با نیازها، تنهاییها، کنجکاویها و حق انتخابهایشان.
و شاید پرسش اصلی این نباشد که چرا آنها اینقدر گوشی دستشان است، بلکه این باشد که ما چقدر حاضریم جهان تازهشان را بفهمیم؟